ساده ترین راه برای اینکه والدین خوبی باشید:
کودکی خود را بخاطر بیاورید و ببینید که دلتان میخواست چطور با شما رفتار شود؟!
هر چیزی که در کودکی برای خودتان ناخوشایند بود،
از زندگی فرزندتان پاک کنید!
ساده ترین راه برای اینکه والدین خوبی باشید:
کودکی خود را بخاطر بیاورید و ببینید که دلتان میخواست چطور با شما رفتار شود؟!
هر چیزی که در کودکی برای خودتان ناخوشایند بود،
از زندگی فرزندتان پاک کنید!
#همسرداری
?نیازهای اصلی زنان عبارتند از:
توجه،
درک،
احترام،
محبت،
تایید
و دریافت اطمینان خاطر
#تلنگر
چرا وقتی ماشینت جوش
میاره حرکت نمی کنی ؟
کنار میزنی و می ایستی؟
چون ممکنه آتش بگیره و به خودت و دیگران صدمه بزنه!
? خودت هم همینطوری…
وقتی جوش می آری عصبی و عصبانی می شی،
? در این حال تخته گاز نرو!
بزن کنار ، ساکت باش و هیچی نگو…!
وگرنه هم به خودت آسیب میزنی هم به اطرافیان…
امام صادق علیه السلام:
? هیچ بنده اى خشم خود را فرو نخورد، مگر این که خداوند عزّوجلّ بر عزّت او در دنیا و آخرت افزود.
? کافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص 110، ح5
? حتما بخوانید
یکی از دوستان نقل میکرد که یک روز با یکی از دوستان انگلیسی خود چت میکردم بهش گفتم: کار تو خیلی عالی بود.
بهم گفت: بزنم به تخته (Touch wood)
سپس گفت: شما مسلمونها حتما به جای این اصطلاح چیزی دارید
من گفتم: ماهم همین را استفاده میکنیم
رفیقم خیلی تعجب کرد وگفت: عجب…‼️
بهش گفتم چه چیز عحیبی بود؟!
اون گفت: ما منظورمان از تخته همان تخته #صلیب است که شر خون آشامان و پلیدی را از ما دور میکند…!!
تازه فهمیدم که سالهاست که ما به صلیب پناه میبریم از چشم شور‼️
ما نادانسته بجای اینکه با گفتن: ماشاءالله ٬ به خداوند پناه ببریم به چوب وتخته صلیب پناه میبردیم.! ?
ای کاش اصل هرکلمه را قبل از اینکه به زبان بیاوریم بشناسیم.
تا بحال اگر نادانسته میگفتیم اشکالی نداره چون نمیدونستیم.
اما از این به بعد این کلمه را بکار نبریم.
چون ما مسلمانیم.
? بسم الله، ماشاءالله، ولا حول ولا قوة الابالله/
از امام رضا علیه پرسیدند آیا #چشم_زخم واقعیت دارد؟ ایشان فرمودند:آری ،هرگاه تو را چشم زنند،کف دستت را مقابل صورتت ? قرار دِه و سوره حمد و قل هو الله احد و معوذتین[سوره فلق و ناس] را قرائت کن و هر دو کف را به صورتت بکش، خداوند تو را از گزند آن حفظ می کند.
? (مکارم الاخلاق ص 474)
ابن ابى لیلى می گوید:
روزى به همراه نعمان کوفى که شخصی عالم و دارای نفوذ کلام بود به محضر مبارک حضرت صادق علیه السلام وارد شدیم.
حضرت خطاب به او فرمود: آیا مى شناسى کلمه اى را که اوّلش کفر و آخرش ایمان باشد؟جواب گفت: خیر.
امام علیه السلام پرسید:
آیا نسبت به شورى آب چشم و تلخى مایع چسبناک گوش و رطوبت حلقوم و بینی و بى مزّه بودن آب دهان شناختى دارى؟
اظهار داشت: خیر.
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
خداوند متعال چشم انسان را از پیه و چربى آفریده است ؛ و چنانچه آن مایع شور مزّه، در آن نبود، پیه ها زود فاسد مى شد.
و همچنین اگر چیزى در چشم برود به وسیله شورى آب آن نابود مى شود و آسیبى به چشم نمى رسد؛
و خداوند در گوش، تلخى قرار داد تا آن که مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد و اگر وارد گوش شوند،میمیرند.
و بى مزّه بودن آب دهان،موجب فهمیدن مزّه اشیاء خواهد بود؛
و در بینی رطوبت روان قرار داد به خاطر این که هیچ دردی و آفتی در سر پیدا نمی شود مگر آن که این رطوبت آن را خارج می کند و اگر این رطوبت نمی بود، مغز سفت و سخت می شد و کرم می گذارد.
و امّا آن کلمه اى که اوّلش کفر و آخرش ایمان مى باشد: جمله (لا إ له إ لاّ اللّه) است، که اوّل آن (لا اله) یعنى ؛ هیچ خدائى و خالقى وجود ندارد و آخرش (الاّ اللّه) است، یعنى؛ مگر خداى یکتا و بى همتا.
منابع:
بحارالا نوار، ج ۲، ص ۲۹۵، ح ۱۴
پدرم! مادرم! این طور نگاهم نکنید. میدانم سرتا پایم مایه آزار شماست. سرِ افراشته شما در میان مردم، با کارهای من، رو به زمین فرود آمده. این نقش شرمی که روی صورت شماست، از خجالت، آبم کرده.
باشد، همه تقصیرها گردن من؛ اما یک بار هم که شده، از بالا به زندگیمان نگاه کنید و به این پرسش ها جواب دهید:
پدر! چرا وقتی به خانه می آمدی، ابروانت در هم بود و سلام خشک، بیش از آن که بخواهد روحی در کالبد خسته خانه ما بدهد، بوی مرگ را به خانه می آورد؟
مادر! چرا وقتی پدر به خانه می آمد، آهنگ جواب سلامت، خبراز آتشی در زیر خاکستر میداد، به قدری که زمین خانه را داغ میکرد؟ داغی زمین، تابآوردن در خانه را برایم دشوار می کرد. وقتی بهانه ای برای بالا بردن صدایتان پیدا میشد، زمینی داغ زیر پایم میلرزید. میشود بگویید چند روز از هفته، نه، چند روز از ماه را اصلا بگویید تا به حال چند روز، به جای این زلزله ها در خانه مان هلهله شادی بوده؟ هلهله هم پیش کش، خانه مان چند روز آرام بوده و به رنگ شادی روی رخش نشسته؟
من از این خانه، بیرون که میزدم، از داغی زمین خانه و زلزله های پی در پی، خبری نبود. دست نوازشی که دوست نماها بر سرم می کشیدند، آرامشی به من میداد که در خانه به دنبالش بودم. باقی قصه، گفتن ندارد.
باشد، همه تقصیرها گردن من؛ اما از من که گذشت، به فکر خواهرم باشید.
?تا ساحل آرامش جلد1
استاد عباسی ولدی
مادری که همواره کودکش را دعوا میکند و کودک را به زور مجبور می کند کارمشخصی را انجام دهد و بچه چون ضعیف است، درآخر باگریه قبول می کند
این اتفاق چندسال بعد یک بار دیگر اتفاق خواهد ولی این دفعه برعکس است
آن کودکی که اشتباه تربیت شده است حالا نوجوانی قوی شده است و زورش به مادرش می رسد و بازور به خواسته اش می رسد و درآخر گریه مادر را دَر می آورد.
دکتر اسلامی
تو برای من #هیچ کاری نکردی!
حتی اگر خودتان را قطعه قطعه کنید و برای آرامش و رفاه کسی در چرخ گوشت بیندازید و رشته رشته شوید، یک روز از راه می رسد که همان کس، توی چشمتان خیره شود و می گوید:
- تو هیچوقت، هیچ کاری برای من نکردی!
وقتی این “هیچ” را میگوید دلت میخواهد زندگی دنده عقب داشت و مثل خرسی که تمام یک زمستان سرد را در دل غاری گرم میخوابد، برمیگشتی به بطن مادرت، کز میکردی، همانجا میماندی و هرگز به این دنیا نمیآمدی.
اگر میخواهید در این دنیا زنده بمانید تمرین کنید از “#هیچ_کس_هیچ_چیز” توقع نداشته باشید، حتی از پدر و مادرتان. حتی از آنها که هم خونتان هستند چه برسد به دیگران.
اینطور هیچچیز غافلگیرتان نمیکند حتی وقتی همان یک نفر برمیگردد، توی چشم تان خیره میشود و میگوید:
-تو هیچوقت، هیچ کاری برای من نکردی!
اگر این جمله را نشنیده اید هنوز روزش فرا نرسیده، اما میرسد!
بی توقع بودن تمرین سختی است. خیلی سخت. مثل رنجِ زنده زنده، رشته رشته شدن در چرخ گوشت!
تصور کن یک روز صبح که از خواب بیدار میشی
ببینی به جز خودت هیچ کس توی دنیا نیست و تو صاحب تمام ثروت زمین هستی ! ! !
اون روز چه لباسی میپوشی؟
چه طلایی به خودت آویزون میکنی؟
با چه ماشینی گردش میکنی؟
کدوم خونه رو برای زندگی انتخاب میکنی؟
شاید یک نصفه روز از هیجان این همه ثروت به وجد بیای اما کم کم میفهمی حقیقت چیه !
وقتی هیچ کس نیست که احساستو باهاش تقسیم کنی، لباس جدیدتو ببینه،
برای ماشینت ذوق کنه، باهات بیاد گردش، کنارت غذا بخوره، همه این داشته هات برات پوچه .
دیگه رانندگی با وانت یا پورشه برات فرقی نداره…
خونه دو هزار متری با 45 متری برات یکی میشه…
طلای 24 عیار توی گردنت خوشحالت نمیکنه…
همه اسباب شادی هست اما هیچ کدومشون شادت نمیکنه چون کسی نیست که شادیتو باهاش تقسیم کنی.
اون وقته که میبینی چقدر وجود آدم ها با ارزشه چقدر هر چیزی هر چند کوچیک و ناقص با دیگران بزرگ و با ارزشه.
شاید حاضر باشی همه دنیا رو بدی اما دوباره آدم ها کنارت باشند …
قدر همدیگه رو بدونیم