?شما را به شِرک دعوت میکنم!
#شهید_مرتضی_مطهری:
✅مرحوم شیخ جعفر شوشترى، یک روز رفت بالاى منبر و گفت: ایّها الناس! همه پیغمبران آمده اند شما را به #توحید دعوت کرده اند، من آمده ام شما را به شرک دعوت مى کنم.
خیلى نظرها را به خود جلب کرد که این چه مى گوید؟ بعد گفت: همه پیغمبران آمده اند گفته اند #فقط_خدا را بپرستید، فقط براى خدا کار کنید، من مى گویم یک کمى هم براى خدا کار کنید، یعنى همه کارهایتان خالصانه براى غیر خدا نباشد.
?فطرت،ص194
موضوع: "خدا"
سؤال: عالم ذر چیست؟ و در کجا است؟
پاسخ: در قرآن مجید سخن از یک پیمان، عهد، میثاق و گواهی به میان آمده است که خداوند از انسانها گرفته است. روشن ترین آیه ای که بر این حقیقت دلالت دارد، آیة 172 سورة اعراف است که به «آیة ذر» معروف شده است. این آیه دقیق ترین معنی و شگفت ترین نظم را دارد.[1] آیات دیگری نیز مفسر همین حقیقت معرفی شده اند.[2]
خداوند در قرآن می فرماید: ]وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ[؛[3] «به یاد آور زمانی را که پروردگارت از پشت [و صلب] فرزندان آدم، ذریة آنها را بر گرفت و آنان را گواه بر خویشتن ساخت [و فرمود]: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی می دهیم. [چرا چنین کرد؟] برای اینکه در روز رستاخیز نگویید ما از این غافل بودیم.»
از آنجا که در این آیه سخن از ذریّۀ (فرزندان خردسال) آدم ـ علیه السلام ـ به میان آمده، از این آیه به «آیه ذر» یاد می کنند و به خاطر کلمة «ألست» به «پیمان ألست» معروف است. همچنین لفظ ذریّه در قرآن نوزده بار وارد شده که درتمام موارد نسل انسان مراد است.[4]
در تفسیر این آیه دربارة اینکه عالم ذر چگونه، در کجا و حضور فرزندان آدم ـ علیه السلام ـ چگونه بوده، احادیث و به دنبال آن سخن دانشمندان گوناگون است.
در اینجا به بیان دو دیدگاه بسنده می شود:
اول. منظور از این عالم و این پیمان «عالم استعدادها» و «پیمان فطرت» است؛ به این معنی که هر گاه فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب (پشت و کمر) پدران به رحم مادران که بیش از یک ذره نیستند، منتقل می شوند، خداوند استعداد و آمادگی فهم و شناخت ربوبیّت و توحید را به آنها می دهد؛ یعنی هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهی به صورت یک حس درون ذاتی به ودیعه گذارده می شود و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خود آگاه.
خداوند در طول زندگی دنیایی آثار صنع و نشانه های یگانگی خود را به انسان نشان می دهد و آنان را بر این امر گواه می گیرد. گویا می فرماید: ]أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ[ و انسانها با زبان حال پاسخ میدهند: ]بَلی شَهِدْنا[. پس در اینجا پیمان تکوینی است و سخن گفتن مانند خبر دادن رنگ رخساره از وضعیت درونی شخص است.[5]
بنا بر این بیان، مراد از عالم ذر همان فطرت انسانی است. انسانهای بدوی و متکامل در این احساس مشترکند که همه مربوب و خداوند ربّ آنهاست.[6]
پس انسانها هرگز از این پیمان و شناخت غافل نبوده و نیستند؛ لذا خداوند در قیامت علیه همة انسانها احتجاج می کند. برخی روایات موافق این نظر است.[7]
دوم. مرحوم علامه طباطبایی نظریة خویش را این گونه تبیین می کند: «عالم «ذر» روح این عالم است که آن را «عالَم غیب» نیز می گویند. توضیح اینکه هر موجودی دو وجه (صورت و جنبه) دارد: وجهی به سوی خدا که زمان و تدریج در آن راه ندارد و وجهی به سوی دیگر که در آن تدریج و زمان راه دارد. خداوند متعال می فرماید: ]إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون[ ؛[8] «[خداوند] وقتی بخواهد چیزی را ایجاد کند، به آن می گوید: موجود شو! بی درنگ به وجود می آید.» «کُن» هم امر (دستور) است و هم مخاطب درست کن. پس کلمة «کُن» از طرفی وجود شیء و از طرفی ایجاد شیء است و این موجود منبسط یک وجه الی الله دارد که عالم ذرّ است و همان موجود یک وجه دیگر دارد که همین دنیای ظاهر است. بنابراین، عالم ذرّ این عالم مسلوب نیست.»[9]
می توان ریشه های سخن علامه طباطبایی را در تفسیر کنز الدقایق پیدا کرد.[10]
پیمان از چه بود؟
از آیة ذر به دست می آید که مفاد پیمان گواهی بر پذیرش پروردگار ]ألَسْتُ بِرَبِّکُمْ[ [11] و بر پذیرش توحید بوده است ]أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا[ [12] و برخی روایات این پیمان را به فطرت نیز می کشانند: « اَلدِیْنُ الْحَنِیفُ وَ الْفِطْرَةُ وَ صِبْغَةُ اللَّهِ وَ التَّعْرِیفُ فِی الْمِیثَاقِ؛ [13]دین حنیف و فطرت و صبغةالله و تعریف همان است که [خدا] در میثاق [یعنی در پیمانی که خدا با روح بشر بسته، بشر را با آن آشنا کرده] است.»[14] روایاتی نیز اعتراف به نبوت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امامت حضرت علی ـ علیه السلام ـ را جزء پیمان عالم ذر معرفی می کنند.[15]
پیمان برای چه بود؟
از آیة ذر دو هدف اصلی برای این پیمان به دست می آید:
الف. حجت بر انسانها تمام شود تا در رستاخیز نگویند: ما از موضوع شناخت خدا بی خبر بودیم و لذا کافر شدیم؛ ]أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ[؛ [16]
ب. حجت بر انسانها تمام شود تا در رستاخیز نگویند: پدران ما بت پرست بودند و ما هم فرزندان همان پدران هستیم و چاره ای جز تبعیت از آنها نداشتیم؛ ]أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ…[ .[17]
[1].. المیزان، محمد حسین طباطبایی، چاپ پنجم، مؤسسه اعلمی، بیروت، ج 8، ص 306.
[2]. مانند: اعراف / 102 و حدید / 8. ر. ک: تفسیر نمونه، زیر نظر ناصر مکارم شیرازی، دار الکتب، ج 23، ص 317 و ج 6، ص 276.
[3]. اعراف / 172.
[4]. منشور جاوید، جعفر سبحانی، چاپ فرهنگ، اصفهان، ج 2، ص 63.
[5]. کنز الدقایق، میرزا محمد مشهدی، تحقیق مجتبی عراقی، چاپ اول، ج 3، ص 742؛ المیزان، ج 8، ص 310.
[6] . المیزان، ج 8، ص 308؛ فطرت، مرتضی مطهری، چاپ دوم، انتشارات صدرا، ص 181؛ تفسیر نمونه، ج 17، ص 455.
[7] . ابن سنان از امام صادق ـ علیه السلام ـ از فطرة لله پرسید. امام فرمود: « هِیَ الْإِسْلَامُ فَطَرَهُمُ اللَّهُ حِینَ أَخَذَ مِیثَاقَهُمْ عَلَی التَّوْحِیدِ فَقَالَ: ] أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ[ وَ فِیهِ الْمُؤْمِنُ وَ الْکَافِرُ؛ فطرت الله اسلام است که خداوند هنگام پیمان گرفتن آنان را بر فطرت توحید آفرید و فرمود: آیا پروردگار شما نیستم؟ در آنجا کافر و مؤمن حضور داشت.» البرهان، ج 3، ص 236.
و امام باقر ـ علیه السلام ـ آیة ذر را با حدیث «کل مولود یولد علی الفطره» تفسیر کرده اند. مختصر بصائر الدرجات، ص 161.
[8] . یس / 82.
[9] . در محضر علامه طباطبایی، محمد حسین رخ شاد، چاپ اول، نهاوندی، صص 42 ـ 43.
[10] . کنز الدقایق، ج 3، ص 742.
[11] . اعراف / 172.
[12] . همان / 172.
[13] . بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، چاپ دوم، مؤسسه الوفاء، بیروت، ج 3، ص 276.
[14] . فطرت، شهید مطهری، ص 27.
[15] . البرهان، ج 3، صص 238 ـ 239 و جهت مطالعة بیشتر ر. ک: التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ طوسی، چاپ اول، مکتب اعلام، قم، ج 5، صص 26 ـ 30 ؛ روض الجنان و روح الجنان، ابوالفتوح رازی تصحیح یاحقی، چاپ دوم، آستان قدس، ج 9، صص 5 ـ 10؛ منشور جاوید، استاد جعفر سبحانی، چاپ سوم، توحید، قم، ج 2، صص 61 ـ 82.
[16] . اعراف / 172.
[17] . همان / 173.
روزی جوانی نزد حضرت موسی (ع) آمد و گفت: ای موسی (ع) خدا را از عبادت من چه سودی می رسد؟ که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟
حضرت موسی (ع) گفت: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می کردم. روزی بزی از گله جداشد و ترسیدم اتفاقی برای او بیفتد.
با هزار مصیبت و سختی خود را به او رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز، خدا داند این همه دویدن من دنبال تو و صدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می رود.
می دانی موسی از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر خطر گرگی است که تو نمی بینی و نمی شناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست.
ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی رسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا در دام شیطان گرفتار آییم
شخصے در کاباره میمیرد
و شخصے دیگر در مسجد!
شاید اولےبرای نصیحت داخل رفته بود
و دومی برای دزدیدن کفشها
پس انسانها را به میل خود قضاوت نکنیم…
قاضی فقط خداست
#دزدی_که_داماد_حاکم_شد
در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از اوخواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد …
از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد…پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید …در را بسته یافت واز دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد ..
هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد ..
سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ،
وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز….
ودزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد ..
تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ،
و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد .
و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود …
جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد ، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت : خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی ،فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم !
ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺯﺩ ﺯﺩ،
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺧﺪﺍﯾﺎ!
ﺍین بود ﻋﺪﺍﻟﺘﺖ؟!
ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﻪ ﻣﺤﺘﺎﺝ؟!
ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﭘﻮﻝ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﺯ ﻣﻬﺮﯾﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭفتن ﻫﻤﺴﺮ قبلیشه…!
ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺭ ﻭ ﭘﻨﺠﺮﻩﺳﺎﺯ ﻣﺤﻠﻮ ﺩﺯﺩ ﺯﺩ،
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺧﺪﺍﯾﺎ!
ﭼﺮﺍ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺳﻨﮕﻪ، ﻣﺎﻟﻪ ﭘﺎﯼ ﻟﻨﮕﻪ؟!
ﺩﺍﺷﺖ ﺟَﻬﺎﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍﺷﻮ ﺟﻮﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ!
ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﻣﺘﺮ ﭘﻨﺠﺮﻩﺳﺎﺯ 15ﺳﺎﻧﺖ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺩﺍﺭﻩ…!
ﮐﺎﺑﻞ ﺑﺮﻕ ﭘﺎﺭﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺭﻭ ﭘﺮﺍﯾﺪ ﻣﺴﺎﻓﺮﮐﺶ ﻣﺤﻞ!
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺧﺪﺍﯾﺎ!
ﺗﻮ ﮐﻪ ﻇﺎﻟﻢ ﻧﺒﻮﺩﯼ!!
ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﺪﺑﺨﺘﻪ ﺯﺣﻤﺖﮐﺶ؟!
ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﭘﻮﻝ ﭘﺮﺍﯾﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺍﺭﺛﯿﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺯﺍﺩﻩﻫﺎﯼ ﯾﺘﻤﯿﺶ ﺟﻮﺭ ﺷﺪﻩ…!
ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺭﭼﻪﻓﺮﻭﺵ ﻣﺤﻞ ﻧﺎﻗﺺُﺍﻟﺨﻠﻘﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻭﻣﺪ!
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺧﺪﺍﯾﺎ!
ﭼﺮﺍ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﻇﺎﻟﻤﯽ ﺗﻮ؟!
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻮﻣﻦ ﻭ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ!
ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺯﻥ ﺷﻮهرﺩﺍﺭ رابطه داشته ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﻮﻧﻮ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﻭ ﺭﻓﯿﻘﺎﺵ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺗﻮ ﺯﯾﺮﺯﻣﯿﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﮐﺮﺩﻥ…!
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺭو ﺑﭽﻪﻫﺎﺵ ﺑﻪ ﮐﻬﺮﯾﺰﮎ ﺳﭙﺮﺩﻥ!
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺧﺪﺍﯾﺎ!
ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟! ﭘﺲ ﻋﺪﺍﻟﺘﺖ ﮐﻮ؟ ﺁﺧﻪ ﺩﺭﺳﺘﻪ؟ ﭼﺮﺍ ﺳﺎﮐﺘﯽ؟
ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺍﻭﻥ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺗﻮ ﺟﻮﻭﻧﯽ ﭘﺪﺭ ﻣﺎﺩﺭﺷﻮ ﺯﯾﺮ
ﻣﺸﺖ ﻭ ﻟﮕﺪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺁﺧﺮ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭﯼ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﻣﺤﻞ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺳﭙﺮﺩ ﻭ ﻫﻨﻮﺯﻡ ﻃﺮﻑ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﻗﺒﺮ ﭘﺪﺭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮐﺠﺎﺳﺖ…!
ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺳﺖ ﺭﻭ ﻫﺮ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ، ﻃﺮﻑ ﻓﺎﺳﺪ ﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺩﺭﻣﯿﺎﺩ!
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺧﺪﺍ ﺍﺯَﺕ ﺭﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﻪ…
ﺷﺎﯾﺪ ﻃﻠﺴﻢ ﺷﺪﯼ ﺑﺮﻭ ﯾﻪ ﻃﻞ ﺟﺎﺩﻭ بگیر!
ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﻭنستم 10ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ، ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺯﻥ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺎﻣﺮﺯﺵ ﺗﻬﻤﺖ
ﺯﺩ ﻭ ﮐﺘﮑﺶ ﺯﺩ ﻭ ﺳﺎﻋﺖ 2ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﺮﺗﺶ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ، ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ یه ﻣﺸﺖ ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺭﺍﺣﺖ ﮐﺮﺩ…!
ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﻬﻤﺖ ﺑﯽﻋﺪﺍﻟﺘﯽ ﻭ ﻇﺎﻟﻤﯽ ﺯﺩﻥ!
ﺧﯿﻠﯽﻫﺎ ﻫﻢ ﻭﺟﻮﺩﺷﻮ ﺭﺩ ﮐﺮﺩﻥ،
ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﻪ ﺑﯽﻭﺟﺪﺍﻧﯽ، ﺑﯽﻋﺪﺍﻟﺘﯽ ﻭ ﻇﻠﻢهاب ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﮏ
ﻧﮑﺮﺩ!
ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ ﺷﺎﯾﺪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﺟﻬﻨﻢ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ!
ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭو ﻧﮕﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺩﯾﺪﯼ، ﺩلت ﺑﺮﺍش ﻧﺴﻮﺯﻩ ﻭ ﮐﻤﮑﺶ ﻧﮑﻨﯽ،
ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﺍﻭﻥ ﺷﺨﺺ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﻭ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻻﻥ ﺗﻮ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﺠﺎﺗﺸﯽ…
ﺗﻮ ﻣﺜﻪ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻧﺒﺎﺵ ﻭ ﺑﻪ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻋﻤﻞ ﮐﻦ…
ﺩﺳﺖ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯼ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﮕﯿﺮ،
ﻭﻟﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻭ ﻧﻈﻢ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﺮﺩﻩ ﻧﮕﯿﺮ ﻭ ﺷﮏ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ
ﺧﻠﻮﺕ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ متفاوت ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﭼﯿﺰﯾﻪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ!!
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﻭ ﺻﺤﺒﺘﻬﺎﺷﻮﻥ ﻧﺸﻨﺎﺱ،
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩﺷﻮﻥ ﺑﺸﻨﺎﺱ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺣﺮﻑ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﺩ ﻫﻮﺍﺳﺖ!
(ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻨﻈﺮﺗﻮﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻬﺎﯼ ﺑﺎﻻ ﻓﻘﻂ ﺯﺍﯾﺪﻩ ﺫﻫﻦ ﺗﺨﯿﻞ ﺳﺎﺯﻡ ﺑﻮﺩﻩ،
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻬﺎ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺧﯿﻠﯽﻫﺎ ﻫﻢ ﻣﺜﻠﻪ ﻣﻦ
ﺍﺯ ﻧﺰﺩﯾﮏ شبیهِشو ﺩﯾﺪﻥ
???
الهى یادم بده آنقدر مشغول عیبهای خودم باشم که عیب های دیگران رانبینم.
یادم بده اگر کسی را بد دیدم قضاوتش نکنم، دعایش کنم
یادم بده ،بدی دیدم “ببخشم” ولی بدی نکنم
چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه
یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم
دعا کنم،اگر نتوانستم سکوت کنم
یادم بده اگر سخت بگیرم “سخت میبینم”
یادم بده به قضاوت کسی ننشینم چرا که در تاریکی همه شبیه هم هستیم.
یادم بده از آدمها خرده نگیرم
اگر بد شدند حتما جایی بدی دیدند
خدایا آدمهای بد را از سر راهمان در حال و آینده بردار
توفیق بده خوب باشیم و خوب بمانیم.
✨ﺍﻟﻬﯽ!
ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺁﺯﻣﺎﯾﯽ،
ﺗﻮﺍﻥ ﺗﺤﻤﻞ ﻭ ﺻﺒﺮ ﻣﺮﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﻦ؛
ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺑﺨﺸﺎﯾﯽ،
ﻇﺮﻓﯿﺘﻢ ﺭﺍ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﻩ؛
ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺳﺘﺎﻧﯽ، ﮔﻮﻫﺮ ﮐﻤﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ ﺩﺍﺭ؛
ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺮﻫﺎﻧﯽ…
ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺣﺘﯽ ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﻫﺎ ﻣﮑﻦ…
ﻧﯿﺎﺯ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﯽﻧﯿﺎﺯ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻧﯿﺎﺯﯼ…
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ!
ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺕ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺐ ﻣﺎ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﻤﺎﻥ ﺑﮕﺮﺩﺍﻥ…
?اگر یک آقا به خواستگاری خانمی برود و بدون ابراز علاقه، بگوید: «فکر میکنم این ازدواج معقول است و دلایل زیادی هست برای اینکه شما فرد مناسبی برای ازدواج با من هستید» آن خانم به احتمال زیاد نمیپذیرد، چون میگوید: «یعنی شما هیچ حس و علاقهای به من ندارید؟»
?برای دینداری هم صِرف اینکه دلائل معقولی داشته باشیم و از نظر ذهنی بپذیریم، کافی نیست، باید یک احساس علاقه و نیاز و تمنای قلبی هم باشد، این احساسِ خوب قلبی، همان ایمان است.
?اگر واله و شیدای خدا نشوی، خدا از نور خودش و بوی خودش به تو نمیدهد. چون این شیدا نشدن، علامت بیماریِ دل است؛ نه اینکه خدا خساست کند!
?تو انسان هستی و تمام وجودت برای عاشقی خدا طراحی شده؛ پس چرا وقتی نشانهای از خدا دیدی، گرم نشدی و حسّ عاشقی به خدا پیدا نکردی؟ این یعنی یک ایرادی در تو هست.
حجت الاسلام و المسلمین پناهیان
?شب نهم محرم ۹۶، دانشگاه امام صادق(ع)
?برای علاقه مند شدن به خدا چه کنیم⁉️
برای اینکه بتوانیم دل را از علاقه به خدا پر کنیم؛
اول باید دل را از علاقه به خیلی چیزا خالی کنیم.
دل کندن از دنیا سخت است،
ولی پس از آن دل بستن به خدا خیلی آسان است…
تا دل بریدن از دنیا را شروع کنی ؛
خدا هم دلبری را آغاز می کند …
?استاد پناهیان?