#قصه_ی_معراج #قسمت_4?✋ ?جبرئیل به آنان رو مى کند و مى گوید: این محمد پیامبر رحمت است، آیا با او سخن نمى گویید⁉️ آنان چون صداى جبرئیل را مى شنوند مى فهمند که مهمانى بس عزیز دارند پس سرهاى خود را بالا مى گیرند و با پیامبر سخن مى گویند و او و امّت او را به همه خوبى ها بشارت مى دهند? آنجا را نگاه کن ♻️این پیرمرد کیست که بر روى صندلى خود نشسته است؟ دقت کن، چون به سمت راست خود نگاه مى کند، خنده بر لب هاى او مى نشیند ! و چون به سمت چپ خویش نگاه مى کند اشک در چشمانش حلقه مى زند ! به راستى او کیست⁉️ همین سؤال را پیامبر از جبرئیل مى کند. و جبرئیل جواب مى دهد: این #حضرت آدم است، که چون سعادت یکى از فرزندان خویش را مى بیند شاد مى شود و مى خندد?و چون گمراهى یکى از آنان را مشاهده مى کند غمگین مى شود و گریه مى کند:| درهاى آسمان دوم باز شده است ❤️خداوند چهل نور دیگر به مَحْمل پیامبر مى افزاید. در آسمان دوم هم چون فرشتگان، این محمل نورانى را مى بینند به سجده مى روند و مى گویند: این نور چقدر به نور خداى ما شبیه است. و جبرئیل فریاد مى زند ☆أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ الا الله، أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ الاّ الله #فرشتگان چون صداى جبرئیل را مى شنوند او را مى شناسند و به او مى گویند: همراه تو چه کسى است⁉️ و جبرئیل به آنان خبر مى دهد که پیامبر آخر الزمان به آسمان آنها آمده است. پس فرشتگان به سوى پیامبر مى شتابند و عرض سلام و ادب مى کنند و از او مى خواهند تا سلام آنها را به ⚜حضرت علی⚜ برساند.. #پیامبر سؤال مى کند: ♻️مگر شما او را مى شناسید؟ و آنان جواب مى دهند: چگونه او را نشناسیم و حال آنکه خداوند در مورد او از ما پیمان گرفته است و ما هر روز پنج بار، به صورت شیعیان او، نگاهمى کنیم.?? #پیامبر مى خواهد به سوى آسمان سوم حرکت کند. ?چهل نور دیگر بر مَحْمل پیامبر اضافه مى شود. آرى، ?مَحْملى با صد و بیست نور مى آید… ملائکه چون عظمت این نور را مى بینند همگى به سجده مى روند و همان کلام #فرشتگان آسمان اول و دوم را تکرار مى کنند که این نور چقدر به نور خداى ما شبیه است ! جبرئیل فریاد مى زند: ?أشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلا الله وَ أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله ! و این چنین است که فرشتگان مى فهمند که #حضرت_محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) آمده است ! پس همه به او خوش آمد مى گویند: ??خوش آمدى اى محمد اى خاتم پیامبران ! و جملگى براو سلام مى کنند و از او در مورد حضرت على(ع) سؤال مى کنند. پیامبر از آنان مى پرسد: ✳️مگر شما على(ع) رامى شناسید؟ آنان در جواب مى گویند: چگونه على را نشناسیم در حالى که ما چون بر گرد ?"بیت المعمور"? طواف مى کنیم نام او و فرزندان و شیعیان او را مى بینیم که بر آن خانه نوشته شده است. ✳️آیا مى دانى “بیت المعمور” کجاست؟ بیت المعمور، در آسمان چهارم قرار دارد و کعبه فرشتگان است و درست بالاى کعبه قرار دارد و همواره فرشتگان دور آن طواف مى کنند. آیا اسم من و تو هم بر بیت المعمور نوشته شده است⁉️ آرى، #فرشتگان هر سال، دور نام شیعیان، طواف مى کنند ! اى امیر مؤمنان، جانم فداى تو باد که خدا چه مقامى به شیعیانت داده است? ! پیامبر به سوى آسمان چهارم بالا مى رود. چهل نور دیگر بر مَحْمل پیامبر اضافه مى شود?. و پیامبر به این آسمان وارد مى شود. تمام #فرشتگان جمع مى شوند و گرد پیامبر حلقه زده و سلام مى کنند. و همه، از حضرت على(ع)? جویا مى شوند. آنان به پیامبر خبر مى دهند که هر روز جمعه، در کنار بیت المعمور، اسم حضرت على(ع) و شیعیان او براى آنان خوانده مى شود. #پیامبر را نگاه کن‼️ او با شنیدن این سخن به سجده شکر مى رود. آیا تو نمى خواهى سجده شکر کنى ? شکر اینکه نام تو نیز هر روز جمعه، براى این فرشتگان خوانده مى شود ! پیامبر هنوز در سجده است ! خطاب مى رسد: ??اى محمد ! سر خود را بالا بگیر و نگاه کن ! و اکنون نگاه پیامبر به بیت المعمور مى افتد. خانه چهار گوش درست مثل کعبه? ! و پیامبر بر گرد آن طواف مى کند. و دوباره خطاب مى رسد. ??اى محمد ! دست خود را به سوى بالا بگیر ! و پیامبر دست راست خود را بلند مى کند و از عرش خدا، آبى نازل مى شود و در دست او قرار مى گیرد. و اکنون پیامبر با این آب وضو مى گیرد. گوش کن‼️ ?مثل اینکه صداى اذان مى آید آرى، این جبرئیل است که اذان مى گوید. فرشتگان همه، پشت سر رسول خدا صف مى بندند و نماز بر پا مى شود بعد از نماز، پیامبر به سیر در آسمان #چهارم مى پردازد آنجا را نگاه کن آن فرشته را مى بینى که بر تختى بزرگ نشسته است⁉️ صد و چهل میلیون فرشته گوش به فرمان اویند:o نمى دانم چه مى شود که حکمفرمایى این فرشته در چشم پیامبر ?بزرگ جلوه مى کند ?جبرئیل چون این را مى بیند فریاد مى زند برخیز❗️ ☆ادامه دارد..
موضوع: "خدا"
💢در زمان حضرت موسے(ع) پسر مغروری بود ڪه دختر ثروتمندی گرفته بود. عروس مخالف مادرشوهر خود بود.
💢پسر بہ اصرار عروس، مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفته بالای ڪوهے ببرد، تا مادر را گرگ بخورد.
💢مادر پیر خود را بالای ڪوه رساند، چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت.
⁉️بہ موسے(ع) ندا آمد برو در فلان ڪوه مهر مادر را نگاه ڪن.
💢مادر با چشمانی اشڪبار و دستانے لرزان، دست بہ دعا برداشت. و میگفت: خدایا! ای خالق هستے! من عمر خود را ڪردهام و برای مرگ حاضرم، فرزندم جوان است و تازهداماد، تو را بہ بزرگیات قسم میدهم، پسرم را در مسیر برگشت بہ خانهاش، از شر گرگ در امان دار. ڪه او تنهاست.
❣ندا آمد: ای موسے(ع)! مهر مادر را میبینے؟ با اینڪه جفا دیده ولی وفا میڪند.
🍃بدان من نسبت بہ بندگانم
از این پیرزن نسبت بہ پسرش مهربانترم.🍃
⛔️ هروقت خواستی گناه کنی این سه
آیه رو به یاد بیاور ⛔️🔥
✨(الم یعلم بانالله یری )
👈🏻 آیا نمیداند که خدا اورا میبیند؟
💫(ولمن خاف مقامربه جنتان)
👈🏻جنت برای کسی است که از جایگاه
پروردگارش بترسد…
⭐️(ومن یتق الله یجعل له مخرج)
👈🏻هر کسی که از ترس خدا تقوا پیشه کند
خدا برای او راه خروجی فراهم میکند
💫✨قسم به روز در آن هنگام که آفتاب برآید
💫✨و سوگند به شب در آن هنگام که آرام گیرد،
💫✨که خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است!