موضوع: "عاشقانه"
ﺩﻭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺷﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ??
ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾﺸﺐ، ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ. ﺗﻮ ﭼﻪ ﻃﻮﺭ؟»
ﺩﻭﻣﯽ: «ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻇﺮﻑ ﺳﻪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺭﻓﺖ و افتاد رو تخت ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ؟»
ﺍﻭﻟﯽ: «ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﻭﺵ ﻣﯽﮔﯿﺮﻡ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻦ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﮔﺸﺘﯿﻢ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻣﻨﺰﻝ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ.»
از قرار، همسران این دو خانم نیز همکار هم بودند و داشتند درباره دیشب صحبت میکردند.
ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾﺮﻭﺯﺕ ﭼﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ؟»
ﺷﻮﻫﺮ ﺩﻭﻣﯽ: «ﻋﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺷﺎﻡ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺁﺷﭙﺰﺧﻮﻧﻪ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ. ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﻮﺩ؟»
ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: «ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺷﺎﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺑﺮﻕ ﺭﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﺴﺎﺑﺸﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ. ﺷﺎﻡ ﻫﻢ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮔﺮﻭﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﻕ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﻢ.»
.
.
.
ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ:
گول شکل ظاهری زندگی دیگرانو نخورید. شاید شما خوشبخت تر از کسی هستید که همیشه حسرت زندگیشو دارید.
تعادل رو توی محبت به همسرتون حفظ کنید
مبادا از فرط عشق به حدی قربون صدقهاش بریدکه حوصلهاش رو سر ببرید.
این روش تون باعث میشه محبتتون براش تکراری و غیر جذاب بشه
ﺣﻀــﺮﺕ آﺩﻡ ﻭﻗــتی ڪه ﺩﺍﺷــﺖ ﺍﺯ ﺑـﻬــﺸـﺖ ﺑﯿــﺮﻭﻥ ﻣﯿــﺮﻓـﺖ:
ﺧﺪﺍ بهــش ﮔﻔــﺖ: ﻧﺎﺯﻧـﯿﻨـﻢ ﺁﺩﻡ ، ﺑـﺎ ﺗــﻮ ﺭﺍﺯی ﺩﺍﺭﻡ …
ﺍﻧـﺪڪﯽ ﭘﯿﺸــﺘﺮ ﺁی….
ﺁﺩﻡ ﺁﺭﺍم و ﻧﺠﯿــﺐ ﺁﻣﺪ ﭘﯿــﺶ !!!…
ﺯﯾـﺮ ﭼــﺸﻤــی ﺑـه ﺧــﺪﺍ ﻣﯿﻨــﮕﺮﯾـﺴـﺖ …
محـو لبخــﻨـﺪ ﻏــﻢ ﺁﻟــﻮﺩ ﺧــﺪﺍ ، ﺩﻝ ﺍﻧــﮕﺎﺭ ﮔﺮﯾــﺴـﺖ !!…
ﮔﻔﺖ: ﻧﺎﺯﻧﯿـــﻨﻢ ﺁﺩﻡ …
ﻗﻄــﺮﻩ ﺍی ﺍﺷـک ﺯﭼــﺸـﻤﺎﻥ ﺧـﺪﺍﻭﻧﺪ چکـﯿـد …
یـاﺩ ﻣــﻦ ﺑـﺎﺵ ڪه ﺑــﺲ ﺗــﻨﻬــﺎﯾـﻢ
بــﻐـﺾ ﺁﺩﻡ ﺗــﺮکــﯿﺪ …
ﮔـــﻮﻧـﻪ ﻫـﺎﯾـﺶ ﻟـﺮﺯﯾـــﺪ …
به ﺧــﺪﺍ ﮔــﻔﺖ: ﻣــﻦ ﺑـه ﺍﻧـدازه ی گـﻞ ﻫﺎی بهشـﺖ …
ﻣﻦ به ﺍﻧــﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻋـﺮﺵ …
نه …. نه …. به ﺍﻧـﺪﺍﺯﻩ ﯼ
تنهـاییـت ﺍﯼ ﻫــﺴـتی ﻣــﻦ ، دوستـﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺁﺩﻡ ڪـﻮﻟــه ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷــﺖ ….
ﺧﺴــﺘـه ﻭ ﺳﺨــﺖ ﻗــﺪﻡ ﺑﺮﻣـﯿــﺪﺍﺷـﺖ .. ﺭﺍﻫـی ﻇﻠــﻤﺖ ﭘﺮﺷــﻮﺭ ﺯﻣــﯿـﻦ ….
زیر لـﺒﻬـاﯼ ﺧــﺪﺍ ﺑﺎﺯ ﺷﻨــﯿـﺪ … ﻧﺎﺯﻧﯿــﻨﻢ ﺁﺩﻡ ….
ﻧـه به ﺍﻧــﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺗﻨــﻬـﺎﯾـی ﻣــﻦ ….
نه به انـﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﮔـﻠﻬـای بهشـت …. ڪه ﺑـه ﺍﻧــﺪﺍﺯﻩ یک ﺩﺍﻧــه ﯼ ﮔﻨـــﺪﻡ….
ﺗﻮ ﻓﻘـــﻂ یــﺎﺩﻡ ﺑــﺎﺵ …
یاﺩﺕ ﻫﺴﺖ ﻣﺎﺩﺭ …؟؟؟
.
ﺍﺳﻢ ﻗﺎﺷﻖ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻰ …
ﻗﻄﺎﺭ
ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ
ﻛﺸﺘﻰ …
.
ﺗﺎ ﻳﻚ ﻟﻘﻤﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﺷﺪﻯ …
ﺧﻠﺒﺎﻥ
ﻣﻠﻮﺍﻥ
ﻟﻮﻛﻮﻣﻮﺗﻴﻮﺭﺍﻥ …
.
ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻔﺘﻰ : ﻋﺰﻳﺰﻡ، ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭ ﺗﺎ ﺯﻭﺩ
ﺑﺰﺭﮔﺸﻰ …
ﺁﻗﺎ ﺷﻴﺮﻩ ﺷﻰ …
.
ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ، ﺗﻮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ …
ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﻗﻮﻯ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺿﻌﻴﻒ …
ﻛﺎﺵ ﻣﻦ ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﻤﻴﺸﺪﻡ ﺗﺎ ﺗﻮ
ﻫﻤﻮﻧﻄﻮﺭ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻤﺎﻧﻰ …
ﻛﺎﺵ ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻗﻮﻯ ﻧﻤﻴﺸﺪﻡ، ﻛﻪ ﺍﻻﻥ ﺿﻌﻒ
ﺭﺍ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﻳﺒﺎﺕ ﻧﺒﻴﻨﻢ …
ﺩﺳﺘﻬﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﻴﻜﻨﻢ، ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ
ﺧﻮﺏ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﺩ ﺍﻭﺭﻡ …
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ
ﮐﻪ ﺧﻤﯿﺪﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ
ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ …
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
لا یسخر قوم من قوم
همدیگر را مسخره نکنید.
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
ولا تلمزوا انفسکم
از همدیگر عیب جویی نکنید.
اگر خدا را دوست داری ،خدا گفته است:
ولا تنابزوا بالالقاب
لقب زشت به هم ندهید.
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
و انفقوا فی سبیل الله
در راه خدا انفاق کنید.
اگر خدا را دوست داری ،خدا گفته است:
و بالوالدین احسانا
و به پدرو مادر نیکی کنید.
اگر خدا را دوست داری، خدا گفته است:
اجتنبوا کثیرا من الظن
از بسیاری از حدس و گمان ها بپرهیزید.
روزی زنی به شوهرش گفت امروز مقاله ای خواندم در یک مجله برای بهبود
رابطه زناشویی حاضری امتحانش کنیم؟!
مرد گفت: بله حتما.
زن گفت در مقاله نوشته بود:
هر کدام ما یک لیست جداگانه از چیزهایی که دوست نداریم طرف مقابل انجام
دهد یا تغیراتی که دوست داریم در همسرمان رخ دهد تهیه کنیم
و بعد از یک روز فکر کردن و اصلاح آن
روز بعد آن را به همسرمان بدهیم.
شوهرش با لبخند پاسخ مثبت داد و کاغذی برداشت و به اتاق نشیمن رفت و زن
هم به اتاق رفت و شروع به نوشتن کرد
صبح روز بعد هنگام خوردن صبحانه زن به همسرش گفت حاضری شروع
کنیم؟ و سپس گفت من اول شروع کنم؟
شوهرش گفت باشه شما شروع کن.
زن چند ورق کاغذ درآورد که لیست بلندبالایی در آنها نوشته بود و شروع به
خواندن کرد:
عزیزم من دوست ندارم شما…و همینطور ادامه داد از کارهای کوچک و
بزرگی که همسرش انجام می دهد و او را اذیت می کند.
مرد سکوت کرده بود و همسرش همچنان لیستی از تغییراتی که باید شوهرش
در خود ایجاد می کرد را میخواند تا اینکه زن احساس کرد همسرش ناراحت
شده است وپرسید:
عزیزم دوست داری ادامه بدم؟
مرد گفت: اشکالی نداره عزیزم شما ادامه بده
بالاخره لیست زن تمام شد و به شوهرش گفت:
حالا تو شروع کن.مرد کاغذی از جیبش درآورد و گفت:
دیروز خیلی فکر کردم و از خودم پرسیدم که دوست دارم چه تغییراتی در تو
ایجاد کنم.
هر چقدر فکر کردم حتی یک چیز هم به ذهنم نرسید چون تو رو همینجور که
هستی قبول کرده ام. سپس کاغذ راکه سفید سفیدبود به زنش نشان داد
و ادامه داد از نظر من تو در نقص هایت کاملا بی نقصی
زن بغض کرده بود و شوهرش ادامه داد من تو را با تمام نقاط مثبت و منفی که
داری قبول کرده ام.من کل این مجموعه رو دوست دارم
زن کاغذهایی که نوشته بود مچاله کرد و دور انداخت.
به یاد بیاورید چگونه عاشق همسرتان شدید؟
اگر او را بخاطر اینکه شوخی می کرد و آدم پرحرف و شادی بود دوست
داشتید پس چرا حالا دوست دارید او الان ساکت شود؟
اگر آدم ساکت و قوی و جدی بود و بخاطر این موضوع عاشقش شدید
چرا حالا می خواهید او پرحرف و شوخ طبع باشد؟
اگر بخاطر گذشت و مهربانیش عاشق او شدید
پس چگونه اکنون اورا بخاطر دل رحمیش سرزنش
می کنید؟
قهرمان واقعي زندگی تو کسي است که با
خوشي و نا خوشي ، عاشقانه در کنارت
زندگي مي کند ..
قهرمان زندگيت را عاشقانه باور کن
مادر که باشی…
نباید سرما بخوری یا اگه هم
سرما خوردی باید زودتر خوب شی…
مادر که باشی…
نمیتونی تب کنی دیگه چه برسه به اینکه لرز هم بکنی یا اگر هم تب و لرز کردی باید سعی کنی تب و لرزت رو بچت نبینه؛ آخه ممکنه بترسه و نگران شه اینطوری بیشتر بهت ميچسبه و ممكنه اون هم سرما بخوره…
مادر که باشی…
خیلی وقت نداری بشینی و بری تو هپروت و واسه خودت باشی..
مادر که باشی…
وقتی هم عصبانی میشی و داد و بیداد راه ميندازی بعد که بچه ت میخوابه می شینی به صورتش نگاه میکنی غصه می خوری که چرا نتونستی جلوی خودت رو بگیری…!
مادر که باشی…
گاهی لحظه شماری میکنی که بچت بخوابه، بعد که میخوابه و خوابش طولانی میشه دلت براش تنگ میشه…!
❣مادر بودن سخت و شیرین ترین کار دنیاست…
زن ها
وقتی میخندند
انگار دنیا میخندد
میگویید نه؟
فکر کنید به خنده های مادرتان
مادرتان که میخندد، پدرتان مگر میتواند نخندد؟
جنس زن ،خوب است که خنده رو باشد
دنیا به لبخندشان نیازمند است
زن بخندد، تمام مردان وابسته به او میخندند
آنها بلدند کاری کنند
تا پدر بخندد
برادر بخندد
عشق بخندد
تمام در و دیوار خانه بخندد
دنیا بخندد
#سیما_امیرخانی