امیرالمؤمنین علی علیه السلام اطلاع یافت که مردی سه تار می نوازد، حضرت او را از این کار بازداشت وسه تار او را شکست، سپس از وی خواست که توبه کند و او نیز توبه کرد. سپس فرمود: آیا میدانی هنگامی که سه تار نواخته می شود به صاحبش چه می گوید: بزودی پشیمان میشوی،بزودی پشیمان میشوی ای دارنده من به زودی داخل دوزخ می شوی ای نوازنده من… 🌺امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که آدم وفات یافت، شیطان و قابیل در زمین به شادی پرداختند و برای سرزنش آدم علیه السلام به نواختن تار و آلات موسیقی مشغول شدند و هر چه از این گونه در زمین است و مردم از آن لذت میبرند، از همانجا سرچشمه گرفته است. 🌷حضرت علی علیه السلام فرمودند: بر قومی از بنی اسرائیل شبانه عذاب نازل شد، صبح که شد، دریافتند که چهار گروه از آنان نابود شده اند: طبل زنندگان، آوازخوانان، احتکار کنندگان، رباخواران. 🌼امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند:همانا شیطانی بنام قفندر وجود دارد، هرگاه چهل روز در خانه کسی بربط نواخته شود و مجلس غنا برگزار گردد، آن شیطان تمام اعضای خود را بر تمام اعضای صاحبخانه میگزارد قرار میدهد و در آن میدمد، بعد از این دمیدن است که غیرت از او برداشته میشود. 🌹حضرت علی علیه السلام فرمودند: سلام کردن به شش گروه جایز نیست: یهودی، نصرانی، کسانیکه نردبازی میکنند، شرابخواران، نوازندگان نی و آلات موسیقی . 🌺امام صادق علیه السلام فرمودند: (در آخر الزمان) آلات لهو و لعب (موسیقی) را می بینی که در رهگذر مردم آشکارا به کار گرفته می شود، مردم عبور میکنند و کسی جرأت نمی کند که از آن جلوگیری به عمل آورد.و نیز درباره سخن خداوند که می فرماید: «از گفتار باطل بپرهیزید» فرمود: گفتار باطل همان غناء است. 🌷 امام صادق علیه السلام : خانه ای که در آن غناء و ساز و آواز نواخته شود، از مصیبت ها و بلاهای دردناک در امان نیست و دعا در آن خانه مستجاب نمی گردد و فرشتگان به آن خانه وارد نمی شوند. 💐پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: کسی صدایش را به غنا بلند نمی کند، مگر اینکه خداوند دو شیطان بر او مأمور می کند که بر دوشهای او سوار شوند و با پاشنه پایشان بر سینه وی می زنند تا وقتی که وی ساکت شود. 🔥موسیقی حرام: موسیقی است که روی احساسات انسان اثر بگذارد و او را شاد یا غمگین کند و باعث بیکارگی وبیحالی و یا شادی و دور شدن از واقعیتهای زندگی و امثال اینها بکشاند،انسان را از معنویت از خدا و از ذکر غافل کند، و موجب شهوت و گناه باش 🔥🍁🍂🔥🍁🍂🔥🍁🍂🔥🍁🍂 📚منابع: 📒«دعائم الاسلام، ج 2، ص 280» 📗وسائل الشیعه، ج12، ص227 📕«دعائم الاسلام، ج 2، ص 210» 📙وسائل الشیعه، ج12، ص235، ح13) 📔خصال، ج1، ص330، ح29 و….
استاد سید محمدمهدی میرباقری: «یک یهودی خیبری وقتی دید دست حضرت امیرالمؤمنین(ع) را بستند و با طناب میبرند، شهادتین را گفت! گفتند: تو آن روز دیدی که حضرت درب قلعه خیبر را که بیست نفر میبستند و باز میکردند، با یک دست کَند و بعد پل کرد و مسلمانان را از خندق به داخل قلعه عبور داد؛ چرا آن روز ایمان نیاوردی؟! 👉 گفت: قدرت و شجاعت او را در خیبر دیده بودم، حال که این چنین شخصیتی را دستبسته دیدم، یقین کردم که شمشیرزدن او و صبر و شکیباییاش، هر دو برای رضای خداست و گرنه آن کس که باب خیبر را آنگونه از جای درآورد اگر همه کارهایش «لله» نبود امروز هرگز نمیتوانستند او را دستبسته ببرند!
حافـــظ کجای کاری؟
فالت غلط در آمــد
گفتی غمـت سرآیـــد
این عمر من سرآمـــد
🏴مهدی ولی نیامـــد
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ
لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
✨چرا هر رکعت نماز دو سجده دارد؟ 🍃از امیرالمؤمنین امام على(علیه السلام) از فلسفه سجده اول سؤال شد، حضرت فرمود: 🌺سجده اول به این معنا است که خدایا اصل ما از خاک است. 🌺و معناى سربرداشتن از سجده این است که خدایا ما را از خاک خارج کردى. 🌺و معناى سجده دوم، این است که خدایا دو باره ما را به خاک برمى گردانى. 🌺و سربرداشتن از سجده دوم به معناى این است که خدایا یک بار دیگر در قیامت از خاک بیرونمان خواهى آورد. 📚علل الشرایع، شیخ صدوق، ج 1، ص 262 📚مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 82، ص 139
فرض کن که حضرت مهدی به توظاهر گردد ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟ باطنت هست پسندیده صاحب نظری؟ خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟ لقمه ات درخور او هست که نزدش ببری؟ پول بی شبهه و سالم ز همه داراییت داری آنقدر که هدیه برایش بخری؟ حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟ باچنین شرط که در حافظه دستی نبری؟ واقفی در عمل خویش تو بیش از دگران؟ می توان گفت تو را شیعه ی اثنی عشری
قسمت آخر این نوشته به دست آنهایی برسد که اهل بیت را در غارت ایران سهیم می دانند! منیژه و تهمینه چه می پوشیدند؟ شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی، حماسهای منظوم و یکی از بزرگترین و برجستهترین حماسههای جهان است که سرایش آن سی سال به طول انجامید. محتوای این شاهکار ادبی، اسطورهها، افسانهها و تاریخ ایران از ابتدا تا فتح ایران توسط اعراب در سده هفتم است که در چهار دودمان پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان خلاصه میشوند. یکی از موضوعات قابل پیگیری و بررسی در تاریخ ایران باستان، با نگاهی به شاهنامه، مسئله پوشش و لباس خانم ها می باشد.تحقیقات و گزارش های بسیار جالبی در این زمینه وجود دارد که همگی آنان از پرده پوشی و حجاب کامل زن ایرانی خبر می دهد. در ایران باستان زنان و مردان را هیچگاه برهنه نمی بینیم ، نسبت به محل زندگی ، آب و هوا و شیوه کار و زندگی هر شهر و روستا، پوشش های گوناگونی وجود داشته که نمونه آن را هم اکنون در پوشش زنان گیلکی ، مازندرانی ،کرد ، لر ، بلوچ ، بختیاری ، اقوام دیگر و به خصوص زرتشتیان مشاهده می کنیم . فردوسى مستورى زنان را مایه ارزشمندى و شکوه آنان مى داند. به همین سبب در بسیارى از موارد به جاى واژه «زن» عبارت هایى «پوشیده روى» و «پوشیده رخ» را به کار مى برد. هنگامى که «جندل» فرستاده «فریدون» مى خواهد دختران پادشاه یمن را براى پسران فریدون خواستگارى کند؛ از زبان فریدون دختران او را «پوشیده روى» و «پوشیده رخ» خطاب مى کند، و مى گوید: کجا از پس پرده پوشیده روى تو دارى سه پاکیزه نامجوى … سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوى سزا را سزاوار بى گفتگو حکیم فرزانه توس حتى دختران تورانیان ـ دشمنان ایران ـ را نیز «پوشیده روى» مى خواند: همه دخت توران پوشیده روى همه سر و بالا همه مشک بوى او از زبان شه بانوى ایران، شیرین بیان مى کند: مرا از هنر موى بُد در نهان که آن را ندیدى کس اندر نهان زنان شاهنامه همواره مواظب تن خود هستند، و آن را از چشم دیگران مى پوشانند. و به این امر مى بالند و افتخار مى کنند. به طورى که منیژه با افتخار مى گوید: منیژه منم دخت افراسیاب برهنه ندیده تنم آفتاب تهمینه در آغاز هنگامى که مى خواهد خود را به پهلوان ایرانى رستم معرفى کند، یکی از امتیازات آنان را پرده پوشی عنوان می کند و از حجب حیا و حجاب دخترانه خود مى گوید، و بر آن مى بالد. کس از پرده بیرون ندیدى مرا نه هرگز کس آوا شنیدى مرا تصور می شود اصطلاح دختر آفتاب مهتاب ندیده که در هنگام خواستگاری مورد استفاده قرار می گیرد، ریشه در ایران باستان دارد. از روی برخی نقوش مانده ازآن زمان، به زنان بومی بر میخوریم که پوششی جالب دارند. پیراهن آنان پوششی ساده و بلند یا دارای راسته چین و آستین کوتاه است. و در نقوشی دیگر به زنان دیگر آن دوره نیز برمی خوریم که از پهلو به اسب سوارند. اینان چادری مستطیل برروی همه لباس خود افکنده و در زیر آن، یک پیراهن با دامن بلند و در زیر آن نیز، پیراهن بلند دیگری تا به مچ پا نمایان است و حتی کمی قدیمی ترکتاب «پوشاک باستانی ایرانیان» تالیف، فریدون پور بهمن، درباره پوشش زنان در قدیمی ترین دوران که دوران مادها می باشد، با تکیه بر نقوش برجسته برجا مانده میگوید:«مرد و زن به واسطه اختلافی که میان پوشش سرشان وجود دارد، از هم تمیز داده میشوند. به نظر میرسد که زنان پوششی نیز روی سر خود گذاردهاند » ویل دورانت درباره زنان در دوران هخامنشیان میگوید: «زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند. هرگز به آنان اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش (اختلاط) کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را، حتی پدر یا برادرشان باشد، ببینند. در نقشهایی که درایران باستان برجای مانده، هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.» قبل از حمله اعراب به ایران و مسلمان شدن ایرانیان ، که در زمان ساسانیان می باشد، در این دوره پوشاندن صورت با نقاب نیز در میان زنان ایرانی وجود داشته است. در این باره ماجرایی در تاریخ نقل شده است که در اینجا آن را میآوریم:«هنگامی که اعراب، شاهزادگان ایرانی(دختران «کسری» از پادشاهان ساسانی) را به همراه اموال بسیار برای فروش (به عنوان برده/کنیز) به نزد عمر برده بودند، عمر فرمان میدهد تا نقاب از صورت برکشند تا خریداران با دیدن چهره آنان پول بیشتری بپردازند. در این هنگام شاهزادگان ایرانی که از دستور عمر اطاعت نکرده بودند مشتی بر سینه نماینده عمر که قصد انجام این کار به زور داشت میزنند. عمر که خشمگین شده بود، قصد نمود تا با تازیانه بر آنان بزند، که در این گاه، شاهزادگان ایرانی میگریستند. علی ابن ابی طالب که نظارهگر ماجرا بود، عمر را به آرامش تشویق کرد.و این حدیث را از محمد، پیامبر اسلام نقل نمود: «بزرگ و شریف هر قومی را که خوار و فقیر شده، گرامی بدارید.» پس از این که عمر آرام شده بود، علی علیه السلام فرمودند: «با دختران شاهزاده، نباید معامله دختران بازاری (کنیزان) کرد.»(السیره الحلبیه، ج 2، ص 234) و نگذاشتند که ناپاکان به زنان پرده پوش ایرانی دست یابند. منبع:سایت باحجاب
گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟
گفت: «انَّ مع العسر یسرا»
“قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6)
*
گفتم: واقعا؟!
گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا»
حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7)
*
گفتم: خب خسته شدم دیگه…
گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله»
از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53)
*
گفتم: انگار منو فراموش کردی!
گفت:«اذکرونی اذکرکم»
منو یاد کن تا یادت باشم.
*
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟!
گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا»
تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63)
«انّی اعلم ما لاتعلمون»
من چیزایی میدونم که شما نمی دونید.(بقره/ 30)
*
گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چی کار کنم؟
گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله»
حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم می کنم.
(یونس/ 109)
*
ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!)
گفت: «الیس الله بکاف عبده»
من هم برای تو کافی ام.(زمر/36)
سخن دروغ میگویی.
تهمت میزنی.
غیبت میکنی.
تجسس میکنی.
سخن بیهوده میگویی.
خلاف حق میگویی و شجاعت حق گویی نداری.
و …
خداوند تو را به روز حق (یوم الحق) متذکر میشود که روح و ملائکه در یک صف ایستاده و هیچکس جز اذن و اجازه خدای رحمان لب به سخن نمیگشاید.
نگذار در آنروز افسوس بخوری که :
“ای کاش خاک بودم”
“یا لیتنی کنت ترابا”
چادر من اگر میگویند دست و پا گیر است حرفی نیست:? اصلا راستش را بخواهی دست و پا گیر است.بعضی وقتا بعضی جاها دستت را میگیرد که مبادا کاری کنی و پایت را میبندد که مبادا قدمی برداری که شایسته تو بانوی محجبه نیست آری دست و پا گیر است✔️با افتخار قدم بردار بانو✔️
خواب بودم، خواب دیدم مرده ام
بی نهایت خسته و افسرده ام
تا میان گور رفتم دل گرفتقبر کن سنگ لحد را گل گرفت
روی من خروارها از خاک بودوای، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زیر سرم از سنگ بودغرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفتسوره ی حمدی برایم خواند و رفت
خسته بودم هیچ کس یارم نشدزان میان یک تن خریدارم نشد
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسیترس بود و وحشت و دلواپسی
ناله می کردم ولیکن بی جوابتشنه بودم، در پی یک جرعه آب
آمدند از راه نزدم دو ملکتیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بودلرزه بر اندام من افتاده بود!
هر چه کردم سعی تا گویم جوابسدّ نطقم شد هراس و اضطراب
از سکوتم آن دو گشته خشمگینرفت بالا گرزهای آتشین
قبر من پر گشته بود از نار و دودبار دیگر با غضب پرسش نمود:
ای گنه کار سیه دل، بسته پرنام اربابان خود یک یک ببر
گوئیا لب ها به هم چسبیده بودگوش گویا نامشان نشنیده بود
نامهای خوبشان از یاد رفتوای، سعی و زحمتم بر باد رفت
چهره ام از شرم میشد سرخ و زردبار دیگر بر سرم فریاد کرد:
در میان عمر خود کن جستجوکارهای نیک و زشتت را بگو
هر چه می کردم به اعمالم نگاهکوله بارم بود مملو از گناه
کارهای زشت من بسیار بودبر زبان آوردنش دشوار بود
چاره ای جز لب فرو بستن نبودگرز آتش بر سرم آمد فرود
عمق جانم از حرارت آب شدروحم از فرط الم بی تاب شد
چون ملائک نا امید از من شدندحرف آخر را چنین با من زدند:
عمر خود را ای جوان کردی تباهنامه اعمال تو باشد سیاه
ما که ماموران حق داوریمپس تو را سوی جهنم می بریم
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بوددست و پایم بسته در زنجیر بود
نا امید از هرکجا و دل فکارمی کشیدندم به خِفّت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شداز جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسماندیگران چون نجم و او چون کهکشان
صورتش خورشید بود و غرق نورجام چشمانش پر از خمر طهور
لب که نه، سرچشمه ی آب حیاتبین دستش کائنات و ممکنات
چشمهایش زندگانی می سروددرد را از قلب انسان می زدود
بر سر خود شال سبزی بسته بودبر دلم مهرش عجب بنشسته بود
کِی به زیبائی او گل می رسیدپیش او یوسف خجالت می کشید
دو ملک سر را به زیر انداختندبال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمهآمده اینجا حسین فاطمه؟!
صاحب روز قیامت آمدهگوئیا بهر شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کردمهربانانه به رویم خنده کرد
گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)من کجا و دیدن روی حسین (ع)
گفت: آزادش کنید این بنده راخانه آبادش کنید این بنده را
اینکه این جا این چنین تنها شدهکام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده استگریه کرده بعد شیرش داده است
خویش را در سوز عشقم آب کردعکس من را بر دل خود قاب کرد
بارها بر من محبت کرده استسینه اش را وقف هیئت کرده است
سینه چاک آل زهرا بوده استچای ریز مجلس ما بوده است
اسم من راز و نیازش بوده استتربتم مهر نمازش بوده است
پرچم من را به دوشش می کشیدپا برهنه در عزایم می دوید
بهر عباسم به تن کرده کفنروز تاسوعا شده سقای من
اقتدا بر خواهرم زینب نمودگاه میشد صورتش بهرم کبود
تا به دنیا بود از من دم زدهاو غذای روضه ام را هم زده
قلب او از حب ما لبریز بودپیش چشمش غیر ما ناچیز بود
با ادب در مجلس ما می نشستقلب او با روضه ی من می شکست
حرمت ما را به دنیا پاس داشتارتباطی تنگ با عباس داشت
اشک او با نام من می شد روانگریه در روضه نمی دادش امان
بارها لعن امیه کرده استخویش را نذر رقیه کرده است
گریه کرده چون برای اکبرمبا خود او را نزد زهرا (س) می برم
هرچه باشد او برایم بنده استاو بسوزد، صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شودباعث خوشحالی اعدا شود
کشته اشکم، شفیع امتمشیعیان را مُنجِیَم از درد و غم
گرچه در ظاهر گنه کار است و بدقلب او بوی محبت میدهد
سختی جان کندن و هول جواببس بود بهرش به عنوان عقاب
در قیامت عطر و بویش می دهمپیش مردم آبرویش می دهم
آری آری، هرکه پا بست من استنامه ی اعمال او دست من است
ناگهان بیدار گردیدم زخواباز خجالت گشته بودم خیس آب
دارم اربابی به این خوبی ولیمی کنم در طاعت او تنبلی؟!
من که قلبم جایگاه عشق اوستپس چرا با معصیت گردیده دوست؟
من که گِریَم بهر او شام و پگاهپس به نامحرم چرا کردم نگاه؟
من که گوشم روضه ی او را شنیدپس چرا شد طالب ساز پلید؟
چشم و گوش و دست و پا و قلب و دلجملگی از روی مولایم خجل
شیعه بودن کی شود با ادعا؟ادعا بس کن اگر مردی بیا
پا بنه در وادی عشق و جنونحبّ دنیا را ز قلبت کن برون
حبّ دنیا معصیت افزون کندمعصیت قلب ولیّ را خون کند
باش در شادی و غم عبد خداکن حسابت را ز بی دینان جدا
قلب مولا را مرنجان ای جوانتا شوی محبوب رب مهربان
سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکندغافل از واقعه ی روز حسابت نکند
ای که دم می زنی از عشق حسین بن علی (ع)آن چنان باش که ارباب جوابت نکند!