مداد سفید
مداد رنگیها مشغول بودند
به جزمداد سفید !
هیچکس به اوکار نمیداد،
همه میگفتند :
تو به هیچ دردی نمیخوری …!
یک شب که مدادرنگیها
توسیاهی شب گم شده بودند،
مدادسفیدتاصبح ماه کشید
مهتاب کشید وانقدرستاره کشید که کوچک وکوچکترشد …
صبح توی جعبه مداد رنگی
جای خالی او با هیچ رنگی پرنشد !
به یاد هم باشیم شاید فردا ما هم نباشیم💞